در گذر روزهای من

ساخت وبلاگ

واحد بغلیمون واحد آموزش یه دختری با مسئولش هست

حالا همکارم دم به دقیقه میگه دختر خوبی به قدری منو فرستاده واحد بغلی که خجالت میکشم دیگه برم

امروز باز میخ منگنه تموم شد میگه بپر برو از واحد بغلی بگیر میگم اقای ....تو رو خدا نکن اینکارو حالا دختر مردم فکر میکنه چه خبریه

در گذر روزهای من...
ما را در سایت در گذر روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 105 تاريخ : چهارشنبه 6 مهر 1401 ساعت: 18:32

یه دوستیم دارم همیشه توصیه میکنه اول ماه قمری صدقه بدم منم هر بار پشت گوش میندازم این دوست ما یه لبخند خاصی داره و من اسم لبخندش رو سرخ آبی گذاشتم واقعا هم لبخندش سرخ آبیه در گذر روزهای من...
ما را در سایت در گذر روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 96 تاريخ : چهارشنبه 6 مهر 1401 ساعت: 18:32

یه بار جستی ملخک دو بار جستی ملخلک سومین بار روی دستی ملخکدر نهایت امروز ضربه نهایی رو خوردم آهن افتاد رو سرمو از حال رفتمپدر و مادر دورم که جمع شده بودن یادم میاد فقط بهشون گفتم دیگه چیزی نمی بینم و از هوش رفتمبه هوش امدم دیدم رو به قبله خوابوندنمپدر که تو اون شرایط مادرو صدا میکردبلندم کردن میگن برو بیمارستان میگم من برم قطعا بخیه میزنن و قبل اون سرمو کچل میکنن به زور بردنم و شد انچه نباید میشد وسط کلمو تاس کرده و 7تا بخیه زده میگم لامصب مگه با چرخ خیاطی میدوزی دوتا بزن تمومش کن میگه نه حالا دلم برات سوخت بیشتر تاست نکردمالانم فکرشو میکنم گریم میگیره هرچند تو اون وضعیت باز دلقک بازی در میاوردم ولی کاش تنها بودم یکم خودمو سبک میکردم نه برای دردی که تو سرمو .... در گذر روزهای من...
ما را در سایت در گذر روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hn71o بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 6 مهر 1401 ساعت: 18:32